از کلمه های بردگی و اسارت بدم میآید، از مفهوم گرفتاری و محرومیت ناراحتم؛ زیرا از شنیدن این الفاظ دنیای خوفناکی را مجسم میکنم که از هر سو بجهنم وحشتناکی راه دارد و بهر طرف آن مینگرم موجودات بیچاره و انسانهای بدبختی را می بینم که ماتمزده و پریشان و بیچاره و سرگردان دست و پا میزند، فریاد میکشد، ناله ها می کند؛ آنگاه دیوهای بدخو و بیرحمی را مینگرم که دیدگان به خشم آلود و قیافه های وحشتناک در بالای سر آنها ایستاده بر تن عریان و سینه سوزان آنها تازیانه میزند، گاهی شکنجه می دهند، زمانی می ترساند، لحظه ای میگریانند و دمی بفریاد می آورند و سرآنجام محکوم بمرگ می کنند.
در سرزمینی که آزادی نیست تاریکی است، بیم و هراس است، وحشت و اضطراب است، مرگ و بدبختی است. در چنین جهنمی آزادی بیان، آزادی فکر، آزادی عقیده، آزادی قلم و آزادی همه چیز مفهوم خود را از دست داده و هیچ کس حق حیات ندارد زیرا زندگی جز آزادی چیز دیگری نیست. کشوری که مردمان آن آزادی ندارند، زندان بزرگی را ماند که خلایق بیگناهی را در آن اسیر کرده اند؛ در چنین کشوری دلها شکسته، ارواح آزرده گشته، ذوقها مرده، استعدادها خفه شده و حس یأس و بدبینی رونق بازار حکومت را از بین برده است.
انسان فطرتأ آزاد خلق شده است و از اینجاست که روح خلاق همیشه طالب آزادی است.
آزادی؛ به به! چه کلمه قشنگی، چه مفهوم با عظمتی، چه موهبت خوش آیندی! من هر وقت این کلمه را میشنوم نمی دانم چه احساس می کنم که بی اختیار دورنمای وسیعی از آرزوهای دلنواز و آرمانهای مقدس در برابر دیدگانم گشوده می شود و چون نیک تماشا می کنم در آغوش این صحنه بزرگ انسانهای کامران و با سعادتی را می بینم که زندگی را بفخر و سربلندی آمیخته و در پرتوی آزادی، مظاهر خوشبختی را در وجود خود هویدا می سازند.
در این دورنمای بیانتها، اقیانوسهای مواج و بیکرانهایست که از قطرات آزادی بوجود آمده، دشتها و بوستانهای پر گل و ریحانی است که رخسار خویش را از آب همین اقیانوس ها صفا بخشیده، کوههای بلند و سربفلک کشیده ایست که از آزادی سرفراز گشته، مرغان خوش آوازی است که بروی شاخسارهای زیبا سرود خوشبختی می خوانند. در اینجا سیادت و سر بلندی است، شایستگی و لیاقت است، رشد فکری و اجتماعی است زیرا همه مواهب الهی و پدیده های معنوی در پناه آزادی خلق می شود. ساکنین سرزمین های آزاد، مانند فرشتگان بی بال و پری هستند که حق حیات دارند، حق آزادی دارند، آزاد میخورند، آزاد می نوشند، آزادانه می نویسند، آزادانه بیان می کنند، با آزادی اظهار رأی و عقیده می نمایند و در نهایت آزادی بر جان و مال و شرف و ناموس خویش تملّک دارند. سالار شهیدان، امام حسین(ع) نیز مانند پیامبران الهی، خود از پیش می رفت و دیگران را به حرکت فرا می خواند. آن حضرت در روز هشتم ذی حجّه( روز ترویه) در میان زائران بیت الله فرمودند: امروز، قربانگاه ما سرزمین کربلا و جامه احرام ما کفن است. باید برای نجات اسلام، جان خویش را قربانی کنیم. تنها آنان که جان خود را بر کف دست نهاده اند، با من همراه شوند؛ نه آنان که امید نام، نان و غنیمت، سلامت و پیروزی ظاهری دارند. کسانی با من همراه شوند که وطنشان لقاء الله است؛ نه فلان شهر و بهمان دیار؛ امام حسین (ع) نزدیکی های شب عاشورا، یاران خود را گرد آورد. سپس فرمود: آگاه باشید همانا من دیگر گمان یاری کردن از این مردم ندارم. آگاه باشید به همه شما رخصت رفتن دادم. پس همه شما آزادانه بروید که بیعتی از من برگردن شما نیست و این شب که شما را فرا گرفته، فرصتی برایتان قرار داده است، پس به هر سو می خواهید بروید. سالار آزادگان، در روز عاشورا خطاب به لشکریان کوفه فرمود: اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید، لااقل در زندگی دنیایتان آزادمرد باشید… اینجاست ما از سالار شهیدان درس بیاموزیم در مقابل دشمن خم به ابرو نیاوریم و در مقابل زورگویان تسلیم نشویم، آزاد باشیم، آزادانه بیان کنیم، آزادانه بنویسیم، با آزادی اظهار رأی و عقیده نمایم. پس مهم ترین پیام نهضت سالار شهیدان این است که در دو عنصر فرهنگی و اجتماعی هدایت و حمایت مردم غفلت نکنیم و این کار، مخصوص حسین بن علی (ع) نبود. آن حضرت(ع) با همین دو عنصر محوری، مردها و زن ها اعم از سالمندان و نوسالان را به کربلا آوردند تا ثابت کنند آن جا که جای ادراک است، مسئولیت حمایت و هدایت هست، هر کس می فهمد، خواه نوسال و سالمند و خواه زن و مرد، باید از یک سو برای هدایت جامعه و از سوی دیگر برای حمایت آن کام بردارد.