اکثر متخصصان امور اجتماعی معتقدند که منابع انسانی هر جامعهای عامل تعیین کننده خصوصیت روند توسعه اقتصادی و اجتماعی آن جامعه است، چرا که بشر هم هدف و هم وسیله فعالیت اقتصادی است. از طرف دیگر انسانها عامل فعالی هستند که سرمایهها را متراکم می سازند، از منابع طبیعی بهرهبرداری میکنند، سازمانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را میسازند و توسعه ملی را جلو میبرند بنابراین برای بهرهبرداری از این نیروی فعال بایستی مهارتها و دانش مردم جامعه را توسعه داد و پیش برد.
متاسفانه یکی از مشکلات کشورهای جهان سوم درصد بالای بیسوادان است. آنچه که در حال حاضر مورد نیاز کشورمان است برنامهریزی صحیح آموزشی و مطابق با نیازهای توسعه جامعه است. حفظ برنامههای منسوخ و تاکید بر روشهای غیرعلمی، در واقع ایجاد موانع در فرآیند توسعه نیروی انسانی است، هماهنگی آموزش با نیازهای اشتغال یکی از مهمترین ابعاد توسعه منابع انسانی است چرا که با توجه به پیچیدهتر شدن فرآیند تولید در جهان امروزی نقش آموزش به صورت امری لازم و ضروری و حتی گاهی اجباری در آمده است.
اما باید توجه کرد که روشها و دورههای آموزش در ایران متناسب با توسعه نبوده و از دوره های آموزشی کشورهای پیشرفته صنعتی متفاوت است. در کشورهای پیشرفته موضوع اصلی پرورش استعدادها و آماده کردن زمینههای خلاق و ایجاد مقدمات انگیزهها، از دبستان و دبیرستان آغاز میشود، از همان مراحل ابتدایی به دانشآموزان یاد میدهند که چگونه به تجزیه و تحلیل آموختههای خود پرداخته و دست به پژوهشهای هر چند ابتدایی بزنند.
از دانشآموزان خواسته می شود که نظرات خود را در مورد صحت و سقم و چگونگی مسائل درسی ارائه دهند و در بحثهای روشنگرانه شرکت کنند. که این امر به نوبه خود ذهن دانشآموزان را انتقادی بار میآورد. در کشورهای صنعتی دانشآموز و دانشجو یک گیرنده صرف نیست. که محتویات کتاب را حفظ کند و روز امتحان پس بدهد بلکه در این کشورها سعی میشود ذهن خلاق آنان را به کار اندازند تا گرفتههای خود را از نو بسازند و ارائه دهند.
چرا که اگر قرار باشد هرکس صرفاً آموختههای خود را به دیگران منتقل سازد هیچ پیشرفتی در دانش بشری به وجود نخواهد آمد. بنابراین آنچه در مرحله نخست در کشورمان لازم و ضروری به نظر میرسد ایجاد تغییر و تحول در ساختار آموزش رسمی از مرحله ابتدایی تا عالی و نیز استفاده از روشهای نوین آموزشی است. چرا که دورههای دبیرستان اکنون به (کارخانه دیپلم سازی) تبدیل شده است، یعنی هر سال شمار بسیاری از جوانان را با مدرک دیپلم تحویل جامعهای میدهد که فاقد توانایی جذب آنان در مراکز تولید است که این امر خود دو پدیده ناهنجار اجتماعی بوجود می آورد.
نخست صف انتظار ورود به دانشگاهها را طولانیتر میکند، دوم شمار بیکاران جامعه را بالا میبرد. نگاهی به آمار بیکاران کشور نشان میدهد که دیپلمههای بیکار درصد چشمگیری را تشکیل میدهند. بنابراین تغییر و تحول اساسی در دورههای آموزشی و برنامههای درسی و تطبیق آنها با نیازهای اجتماعی بویژه با فرآیند توسعه ملی ضروری و لازم است.